دنیای "کتابها و سمینارهای موفقیت" ، میتواند یک چشم انداز فریبنده و متناقض باشد، چنین چشم اندازی، با انتظار اینکه روش بعدی از آخرین روش مورد استفاده بهتر خواهد بود، عمداً ذهن شما را از آنچه اصل و پایه است به سمت ظواهر می کشاند. شما را میفریبد تا باور کنید که کمبود پیشرفتتان به خاطر این است که به اندازه کافی آن را تصویرسازی نمیکنید.
دیدگاهی تکراری و نخ نما، که مردم را برای یافتن رضایت پایدار در زندگی به سمت خود جلب میکند یک صنعت چند میلیارد دلاری است که از فرمول چرخشی سادهای استفاده میکند:
ـ هدف داشته باش
ـ موفقیت را تصور کن
ـ اقدام کن
ـ به دنبال جذب فراوانی و وفور باش (قانون جذب)
ـ تکرار کن
آیا در مورد شما کار نمیکند؟ هنوز احساس میکنید چیزی در زندگیتان کمدارید؟ هنوز ناخشنود هستید؟ هنوز استرس دارید؟ بیخواب و مضطرب هستید ؟
صنعت موفقیت ، شامل تعداد زیادی برنامهو معلم های موفقیت با پیام های منتوع مثبت برای بازارگرمی است که شما می بایست از انها پیروی کنید. در حالیکه ، تعداد زیادی از این محصولات گول زننده و گمراه کننده هستند.
و اینجاست که میپرسیم چرا؟
درصد زیادی از برندهای صنعت موفقیت،" معنویت " را به عنوان یک وسیله برای گردآوردن ثروت مادی ( توانگری ) ، عرضه میکنند. موفقیت برابر است با توانایی شما برای دستیابی مداوم به چیزهای بهتر و بزرگتر که اکثراً هم این دستاوردها به ثروت مادی اشاره دارد.
هدف این نوع از معنویت ، به جای رها کردن ذهن شما ، اسیر کردن آن، با تغذیه خودخواهیتان است _ من به شخصه به یاد کتاب کیمیاگر پائولو کوئیلومی افتم - تا حدی که شما در یک چرخه خواستن و بیشتر خواستن غرق می شوید که این به طور کامل در تناقض و تضاد با ترفیع و تعالی روحی شما است ، برای اینکه فهم و درک بهتری از خودتان داشته باشید.
رضایتمندی در زندگی زمانی به وجود میآید که ما از به چنگ آوردن آن دست میکشیم. زمانی که ما دویدن به خاطر یک چیز بهتر در زندگی را متوقف میکنیم و شادمانیمان را مشروط به دستیابی به مادیات و اهداف سطحی نمیکنیم ، زمانی که ما عشق و دیگر دوستی را جستو جو میکنیم، مهربانی با خود و دیگری را در خود پرورش میدهیم.
برای یافتن رضایتمندی، ما باید آن را در درون خود جستو جو کنیم. ما باید یاد بگیریم تا بدون قید و شرط در لحظه حضور داشته باشیم برای دیدن طبیعت و خودمان درست همان گونه که هست. تنها در این زمان است که ما به یک شفافیت ذهنی دست می یابیم و می توانیم به برداشت و فهم درستی از آنچه واقعا می خواهیم ( هدف مان ) و جایی که در دنیا قرار داریم، برسیم.
تنها زمانی که شروع به پروراندن رضایتمندی درونی میکنیم، زندگی ما جای درست خود را پیدا می کند. تنها زمانی که ما در جاده خودپذیری قدم میگذاریم میتوانیم بفهمیم که هیچ راه جادویی و پر " راز " و رمزی برای گشودن درهای موفقیت و شادکامی وجود ندارد. ما رشد طبیعی خودمان را آغاز می کنیم و برای تعالی و رشد فردی مان قدم برمی داریم. اگرچه ممکن است کاملا به آن نرسیم.
به عنوان یک نتیجهگیری، فرصت های رشد و نمو ، موفقیت و رضایت ذهنی که ما هر کدام را به صورت جدا جدا جست و جو میکنیم،در هوشیاری ما نمود پیدا می کند و ما آن را از درون حس می کنیم.
اما به جای آن، ما گرایش به پیروی از پندارهای بیهوده داریم. ما در ارزیابیها و قضاوتهای پایدار ذهنی خودمان غرق شدهایم. صنعت موفقیت، بر اساس چنین پندار بیهودهای شکل گرفته است. این صنعت ما را متقاعد میکند که رویاهای ما و شادکامی روحی ما در خارج از دسترس ما قرار دارد، و شما می توانید با پیش رفتن با متدهای این صنعت به این آرزوهای دست نیافتنی تان برسید. در واقع آنها پیشاپیش هدف و مسیر پر پیچ و خم آن را برای تان ترسیم کرده اند و شادکامی نهایی را منوط به دستیابی به آنها کرده اند.
تناقضی که در این صنعت وجود دارد ، این است که ما را در همان چرخه رنج روحی ـ روانی که رهایی از آن را جست و جو میکنیم نگه میدارد. آنها از همان تمایلی که ما برای رضایت مندی جست و جو میکنیم ، برای ترغیب کردن ما به سرمایهگذاری زمان و پولمان استفاده می کنند؛ با این و عده که مقصد همیشه خیلی نزدیک است اما فعلاًدور از دسترس است و به این ترتیب ما را با یک سراب رو به رو می کنند.
به زبان ساده مهم نیست میلههای فلزی چقدر گران هستند و چقدر دکور اتاق جذاب است، یک پرنده زندانی هیچگاه شادمانی را در زندان خودشپیدا نخواهد کرد. و ما اگر مراقب نباشیم، صنعت موفقیت، میتواند ما را در چنین زندان ذهنی گرفتار کند، با این توهم که ما تصور کنیم از اول، آنجا بوده ایم. کافی است آخرین قدم را بردارید و آنوقت شما خودتان را در یک ناامیدی فزاینده مییابید.
اما باید استثنائاتی قائل باشیم . تمام کسانی که زندگیشان را صرف کمک به دیگران میکنند شامل صنعت موفقیت نمی شوند. بسیاری از افراد متخصص از شیوه ها و فنونی نظیر توجه آگاهی(mindfulness) ، درمان های شناختی و رفتاری (CBT) و روشهای جامع دیگر برای کمک به افراد برای غلبه بر اضطراب، افسردگی و ADHD ، مشکلات خشم و سایر مسائل مربوط به سلامت روان و مسائل رفتاریاستفاده میکنند اما آنها یک تفاوت مهم با نظزیه پردازان و مدرسان موفقیت دارند و آن اینکه این افراد بیشتر در حوزه های مرتبط با سلامت روان تخصص دارند و هدفشان برای کمک ، آموزش به افراد برای دستیابی به سلامت روانی است.
به طور اخص ما در این مقاله در مورد افرادی (عمدتا بازارمنش)صحبت میکنیم که مفاهیم توجه آگاهی، مدیتیشن و معنویت را به منظور به دست آوردن دارایی مالی عرضه میکنند و به مخاطبانشان میگویند که با استفاده از اینهاست که شما میتوانید مانند ما فرد «موفقی» بشوید.
هرکسی که آموزه های این صنعت را به کار می گیرد،به تناقص آن پی می برد. به این ترتیب که چطور صرفا با تصور کردن و با یک زندگی بدون تلاش و ثمر می توان به توانگری مالی رسید و تحسین دیگران را بر انگیخت.
در واقع، مساله ریشهای هر فرد آشفتهای که مخاطباین متن است، فردی هست که فکر می کند "به اندازه کافی خوب نیست" . استرس،اضطراب، افسردگی یا نداشتن رضایت در زندگی زمانی به سراغ فرد می آید که تصور کنداز برآورده کردن انتظارات دیگران- حال چه خانواده باشد، چه دوستان یا جامعه در حالت کلی- ناتوان است. بنابراین برای التیام این ناتوانی اش رو به سوی کتاب های موفقیت می آورد تا با پیگیری آموزه های آنها ، بتواند اندکی معیارهای ( شاید ذهنی ) دیگران و جامعه را برآورده کنند و به این ترتیب از سوی آنها پذیرفته شود.
البته توصیه این متن در دواقع سیستم خیلی متفاوتینیست، بلکه به جای تلاش برای برآورده کردن معیارهای بیرونی ، چرخیدن به سمت جستجوی در درون است. به خاطر اینکه، برگزیدن یک رهبر بیرونی ، از همان هایی که نهایتا حس خودخواهی شما را تغذیه می کنند و به شما یاد می دهند که یک شادکامی مصنوعی و ساختگی را تصور و تخیل کنید، هرگز برای شما رضایتمندی به ارمغان نمی آورد.
و اینجاست که تمرینهای توجه آگاهی، برای شما مفید خواهد بود. توجه آگاهی، جریان ذهن را از جستجوی بیرونی به درونی تغییر میدهد،از سود ظاهری و مادی به اینکه یاد بگیریم اول با خودمان مهربان و مشفق باشیم و سپس عشق و مهربانی را به دیگران نیز گسترش دهیم.
بنابراین اگر شما در چرخه تخیلی موفقیت، گیر افتادهاید- یعنی یافتن یک راهحل جادویی برای دستیابی به ثروت و موفقیت از طریق برآورده کردن آرزوهای عریض و طویلتان و سپس ، شادکام بودن تا ابد- لحظهای درنگ و به این فکر کنید که :
خودشکوفایی که شما در درههای سطحی و ظاهری جستجو میکنید، شما را به قلههای موفقیت نخواهد رساند. مانند وقتی که هویجی را جلوی یک خرگوش تکان میدهند و به او وعده رسیدن به آن با تلاش خیلی زیاد و خوشبختی بعد از آن را می دهند ،اضطراب برای رسیدن یا نرسیدن ، همسفر همیشگی او خواهد بود.
آن احساس یکپارچگی که شما به طور ناهشیار در جستجوی آن هستید، ، با تمایل به داشتن ثروت و دارایی های مادی بیشتر تجربه نمیشود. این بی تابی و بی قراری را سکونی نیست.
این نفس نفس زدن در هدف بعدی متوقف نخواهد شد ، زیرا این خط مسابقه هیچ پایانی ندارد. تمایل مداوم به ثروتمند تر بودن، به کاملتر بودن و پذیرفتنیتر بودن، شما را در هر زمان، به نا امیدی و خلاء رهنمون میسازد. شما درست در جایی که شروع کردهاید، متوقف خواهید شد.
حقیقت این است که شما نیازی به چیزی ندارید. نه برنامهای، نه سیستمی و نه فنون جادویی.
خیلی قبل از اینکه در تله باور کردن رهنمودهایی بیفتید که پیشنهاد میدهند که خودتان را برای همتراز کردن با ایدههای و متدهای دیگران تغییر دهید، با جستجو در درون خود شروع کنید و ببینید واقعاً چه کسی هستید؟ این شخصیتی که دارای چنین افکار، ایدهها، احساسات و هیجانات است واقعاً کیست؟
ما همه میخواهیم در زندگی کامیاب شویم، همه میخواهیم در زندگی یک شغل لذت بخش داشته باشیم، یک خانواده دوست داشتنی، تفریحات و تعطیلات لذت بخش، پساندازهای مطمئن برای بازنشستگی اما زندگی یک الگوی مشخص نیست و ما مشابه یکدیگر نیستیم. ما نیاز داریم بدانیم چه کسی هستیم، واقعاً خواستهمان چیست؟ و چه کارهایی توانایی سیراب کردن این اشتیاق سیری ناپذیر ما را که حتی لحظهای آرام و قرار برای ذهن ما نگذاشته است، دارد.
دریچه ورود به آرامش درونی همیشه بسته است. تنها شما میتوانید در را باز کنید و در آن قدم بزنید.
لحظهای از قضاوت کردن، خواستن و انتظار داشتن دست بردارید. شکایتهای گذشته و انتظارات آیندهتان را رها کنید و برای لحظهای ،در زمان حال و در آگاهی هدفمند قرار بگیرید.
به خودتان باز آیید.
هر چیزی که نیاز دارید اینجاست.
لاله دستوری
روانشناس بالینی
برگرفته از سایت www. pocketmindfulness.com