دو ميليمتر دندان که درميآورد به استقبالش ميرويم. همان دنداني كه موجب بدغذايياش ميشود و در نهايت خودمان را عاصي ميكند. اما براي رويش دندان بعدي روز شماري ميكنيم. دايره لغتش از سه به چهار كه ميرسد خبرش در تمام دوستان و آشنايان ميپيچد. آري٬ فرزند ما رو به رشد است.
مرحله راه رفتن آغاز دردسر تازه ايست. ناآگاهي وي با تمام چالهها٬ پلهها و تيزيهاي محيط همسو شده و دلشوره يك اتفاق ، لحظهاي رهايمان نميكند. با اين همه هر قدمي كه به جلو برميدارد شادماني ما دوچندان ميشود. بر دويدن و سخن راندن كه فائق شد شروع خرابكاريست. شلوغ ميكند ، لجبازي٬ گريههاي بيوقفه٬ خندههاي بيموقع، انتظارات پيدرپي و ندانمكاري پشت ندانم كاري. تازه در گذار اين روزها مشغول برنامهريزي براي گلي هستيم كه در آينده قرار است به سرمان بزند. چه آموزشي ببيند بهتر است؟ چه زمانی؟ با چه متدي؟ همراه چه كساني؟ سرويس دارد؟ معلمش خوش اخلاق است؟ براي شروع زبان انگليسي الان زود نيست؟ براي عوض كردن مدرسه دير نيست؟ و همچنان آدمي به صورت اتومات مراحل جادويي رشد خود را سپري ميكند ضعفي را جبران ميكند و در دم پا به ناتواني ديگري ميگذارد و ما هنوز نگران اما اميدوار به همراهي ايستادهايم .
و بلوغ٬ چالهايي مملو از مواذ مذاب در پيوستار رشد. چه كنيم؟ همگان ميدانند نوجواني يعني طوفان. تحول عظيم جسم و هويت بيآنكه آنچنان كنترلي بر آن توان داشت. خوب يا بد دورهايست كه عموماً فرو مينشيند و ميگذرد.
در ادامه جوانی، دو راهي و يا حتي چند راهيهاي تاريكتري در پيش است. انتخاب٬ تصميمگيري و بيگدار به آب زدنهايي كه ناگزير اين مسير است. كمبودها را حمايت ميكنيم و بر كجرويها چشم می پوشیم چرا که جوان است و شاید جوانی یعنی ضعف منطق . کنار می آییم زیرا كه با تعريف مرحله جواني و عقل مختل شده از اشباء٬ عواطف اين دوره آشنا هستيم.
طغيان جواني كه گذشت و بر ناتواني عقل فائق آمديم لب مرز مرحلهايي از رشد مي ایستیم كه از خود انتظار ثبات داريم. ميانسالي٬ روزگاري كه گاه به آرامش مينشينيم و گاه پاي لرز خربزههاي گذشته. بسياري در مشت داريم و بسياري از كف دادهايم. آنگاه كه انسان نگاهي به درون خويش مياندازد٬ شادي پريدن كودكانه از جوي٬ شيطنت روزهاي مدرسه ، بيتابي شبهاي جواني همه و همه جاي خود را به كسب رضايت و امنيت روزمره ميدهد. امنيت خانواده٬ امنيت شغل٬ امنيت اجتماعي و رضايت درون. روراست كه باشي ميبيني هنوز سرشار از نداشتههايي. توانمندي عقل حاصل شده٬ اما حوصله ديگر ياري نميكند. دل آدم هم كه جوان مانده باشد نشستن بر سر شاخه درخت ديگر جالب به نظر نميرسد. انتظار ميرود بنشيني و مديريت اوضاع را در دست بگيري. اين شاخصهها بيانگر اين مرحله از رشد آدمياست و بايد هم٬ چنين باشد.
نطفه را به بالغ بافتيم تا به اين دوره بياويزيم. "كهنسالي"٬ ادامه زندگي و نه پايان آن. چگونه فراموش می كنيم كه اين همان كودك است كه به درستي در مسير رشد خود قرار دارد. اگر ناتواني او را در شنيدن صداها و يا ضعف بينايي وي را درك نميكنيم بی تردید قصور از ماست٬ زيرا كه از مراحل رشد آدمي در اين دوره ناآگاهيم.
انسان در كهنسالي بايد انرژي ارزشمند خود را ذخيره كند. چرت روزانه٬ تغيير ذائقه و حتي غرغر كردن وي در جهت خود تنظيمي سيستم حيات اوست. اكثرنشانههاي ناتواني در سالمندان با ابزار كمكي و يا توجه كوچكي مرتفع ميشود. مثل كودكي كه در هنگام به راه افتادن و عدم توانايي در حركت برايش رورواك ميخريم٬ ضعف در شنوايي سالمند نيز با يك سمعك مناسب رفع خواهد شد و كهنسال نازنين ما را از تنهايي دروني و طرد جمع٬ بيرون ميآورد. چه فرقي ميان اين دوره و آن دوره ميبينيد؟ غير از اين است كه اين تفاوت فقط و فقط در عدم آگاهي ماست؟
چگونه است كه براي كودكي چندين برابر ناتوانتر همه سعي و توان خود را به كار ميگيريم تا آن دوره از رشد را به خوبي سپري كند اما در درك مراحل كمال كم لطفيم؟سالمند نازنين ما نه تنها ناتوان نيست بلكه در حال سازگاري با ضعفهاي جسمي و زوال روحي و عقلي خود با محيط است. و فردي كه در اين شرايط معكوس عمل ميكند من و تو هستيم كه خلاف سيستم آفرينش انتظار داريم وگرنه مسيري كه وي طي ميكند به درستي و رو به جلوست. ناتواني در وجود ماست كه با ناداني از گوهر خرد ايشان غافليم كه تنهاحاصل اين مرحله از رشد آدميست. نگاهمان را با آفرينش همسو كنيم و به سالمند ارزشمندي كه هم اكنون گوشهاي از خانه در حال چرت زدن است و يا از پياده روي در پارك برگشته لبخند بزنيم..
نویسنده : سیما سعادت
کارشناس ارشد مشاوره