انسان ها با استعداد بروز یکسری از هیجان ها که به آنها "هیجان های اصلی" گفته می شود به دنیا می آیند . این هیجان ها شامل خشم ، شادمانی، تعجب و شگفتی ، ترس و انزجار است. اگرچه بعضی از روانشناسان مانند واتسون، فقط سه هیجان خشم ، شادی و ترس را هیجان های اصلی انسان می دانند اما این دسته بندی جدیدتر است .
اگرچه انسان ها با آمادگی زیست شناختی برای احساس یا هیجان شرم و گناه متولد می شوند اما برای پدیدار شدن آنها نیاز به رشد شناختی بیشتری هست و در مراحل بعدی زندگی نمایان می شوند.
هیجان ها کوتاه مدت هستند و معمولا بعد از به اوج رسیدن، فروکش می کنند .
اگرچه هیجان ها دوره کوتاهی دارند اما خود فرد می تواند باعث ادامه دار شدن و ماندگاری آن شود .
زمانی که یک هیجان در طی روزها پایدار می ماند ، تبدیل به خلق شده است. برخلاف هیجانات ، خلق نیازی به یک رویداد ایجاد کننده یا راه انداز ندارد. خلق ممکن است به مدت ماه ها ، روزها یا حتی سالها باقی بماند. افسردگی نمونه یک خلق است اما غم یک هیجان است .
هیجان ها به چه کار ما می آیند ؟
ارتباط برقرار کردن و تحت تاثیر قرار دادن دیگران : ابراز کردن هیجانات دیگران را تحت تاثیر قرار میدهد حتی اگر ما قصد آن را نیز نداشته باشیم. ابراز ترس ممکن است این پیام را به دیگران برساند که ما احساس خطر می کنیم . ابراز غم و ناراحتی توجه و همدلی دیگران را فرا میخواند و آنها را برای مراقبت از ما تحت تاثیر قرار میدهد. ابراز عشق و دوست داشتن باعث می شود دیگران به ما نزدیک تر شوند و در نهایت ابراز خشم و ناخرسندی باعث می شود تا دیگران رفتارشان را تغییر دهند .
برانگیختن و آماده سازی ما برای یک اقدام (عمل کردن) : هیجانات می توانند ما را برانگیزانند و آماده کنند تا دست به عمل بزنیم . ترس شدید می تواند ما را در جهت فرار از خطر یا بررسی اوضاع برای یک رویارویی قریب الوقوع آماده کند، و یا عشق می تواند ما را برای نزدیک تر شدن به دیگران برانگیزد. هیجانات از طریق آگاهی دادن به ما،ما را برای گرفتن تصمیم کمک می کنند .
ارتباط برقرار کردن با خودمان یا اعتبار بخشیدن به خودمان (تصدیق کردن خودمان) : هیجانات می توانند اطلاعات ارزشمندی درباره موقعیت ها و افرادی که ما در رابطه با آنها دچار این هیجانات می شویم در اختیار ما بگذارند . مثلا ، ترس ما ممکن است نشانگر این باشد که آن موقعیت خطرناک است یا بی اعتمادی ما ممکن است نشانگر این باشد که فرد مورد نظر قابل اعتماد نیست .اما اگرچه هیجانات اطلاعات ارزشمندی برای ما فراهم می کنند ، نباید آنها را به عنوان واقعیت ها ( حقایق) تلقی کرد . هیجانات می توانند خود تایید کننده ( خود تصدیق کننده ) باشند : برای نمونه ما ممکن است دلیل خوبی برای عصبانیت از یک فرد خاص داشته باشیم – این آدم بسیار بی ادب است ← تجربه خشم . یا زمانی که فکر میکنیم چیز با ارزشی رو از دست دادیم ، احساس غم می کنیم - من اون شغل و از دست دادم پس غمگین هستم .
برگرفته از کتاب تنظیم هیجانی در روان درمانی نوشته رابرت، ال ، لیهی، دنیس تریچ و لیزا ناپولیتانو
لاله دستوری کارشناس ارشد روانشناسی بالینی.